معنی یک لقمه کردن
حل جدول
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
لقمه کردن. [ل ُ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب) تلقّم. (زوزنی). تزقّم. (منتهی الارب):
عالمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان هل من مزید.
مولوی.
لقمه لقمه
لقمه لقمه. [ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ] (ق مرکب) اندک اندک: گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته. (گلستان). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت. (گلستان). || (ص مرکب) پاره پاره: لباسش لقمه لقمه است، از پارگی جای سالم ندارد.
تعبیر خواب
اگر بیند لقمه گرم دردهان نهاد، دلیل که در بلائی افتد. اگر لقمه دردهان خوش بود، تاویلش به خلاف این است. - جابر مغربی
اگر کسی بیند که لقمه شیرین در دهان نهاد. دلیل که سخنی خوش گوید. اگر آن لقمه ترش بود تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین
دیدن لقمه درخواب سه وجه است.
اول: بوسه دادن،
دوم: سخن لطیف و دلپسند،
سوم: منفعت.
- امام جعفر صادق علیه السلام
فرهنگ معین
معادل ابجد
479